طاها فرشته عشقطاها فرشته عشق، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

با تو مادر شدم نور كوچولوي من

25 هفته

سلام بر عسل خوشمزه و شیرین من فرشته کوچولوی زندگی ما .. خدا ر وشکر همه چی خوبه وارد ٢٥ هفتگی میشیم عزیزم یه کمی بیشتر از نصف راه رو تموم کردیم به لطف خدا که هر روز و هر ساعت هم اگه شکرش کنم بازم کمه ..... می خوام یه عکس از خود خودت توی دلم بزرام برات بعدا ببینی چه قلنبه کرده بودی مادرتو عزیزم : ...
9 مهر 1392

شماره 4 مسافرت - انزلي

جونم برات بگه اين مسافرت بندر انزلي و ويلاي دهكده ساحلي يكي از مسافرتهاي پر خاطره من و مهربون همسري هستش كه تا حالا چندين بار رفتيم و اين بار كه ديگه فكر كنم اخرين بارش بود همراه ني ني تو دلي ما بود . سه شنبه صبح وسايل رو جمع كرديم و حركت كرديم همسري گفت بريم يه چند روزي استراحت كنيم و از پاييز شمال لذت ببريم .ظهر رسيديم و رفتيم رستوران معروف خودمون حاج مرتضي نهار خورديم به به غذاهاي شمالي كباب ترش و باقالي قاتوق كه عاشقشمممممممم اساسي .. بعد نهار هم رفتيم دهكده ساحلي ويلا و جابه جا شديم و كمي استراحت كرديم هوا خيلي خوب بود با اون منظره ساحلي بالكن ويلا كلي آرامش گرفتيم . خلاصه اينكه اين مسافرت خيلي خيلي خوب بود مهربان همسري نهايت خدمت...
9 مهر 1392

بـبوسیـدش

بـبوسیـدش .. حتما ً قبـل ِ خواب ب ِ بـوسیـدش ! حتی اگه با هم دعـوای ِ بـدی کرده باشیـد .. حتی اگه بهتـون گفته باشه از این زنـدگی ِ کوفتـی خسته شـده .. حتی اگه برچسـب ِ ” بد اخـلاق ” بهـتون چسبـونده باشه ! ببوسیـدش .. حتی اگه بهتـون گیر ِ بیخـود داده باشه .. گفته باشه از لباسـی که شما عاشقشین متنفـره ! .. نفهمیـده باشه شما موهـاتون رو مِش کردین ! ببـوسیـدش .. حتی اگه بـوی ِ عرق و خستگی میـده .. حتی اگه یـادش میـره جواب سلام ِ شما رو بـده .. حتی اگه خیلی وقته براتـون گُـل نخـریده ! ببوسیـدش .. وقتی زیرپیـرهنی سفیـد ِ حلقه ای پوشیـده و بـازوهای ِ سفیـدش رو با اون پیـچ ِ ماهیچه ای ِ مردونه ان...
1 مهر 1392

مادر شدم

ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز ای یاد تو مونس روانم جز نام تو نیست بر زبانم هم قصه نانموده خوانی هم نامه نانوشته خوانی از ظلمت خود رهائیم ده با نور خود آشنائیم ده   ب ه نام خداي مهربون خداي عشق و آفرينش ... آمدي نور كوچكم بعد از انهمه انتظار و دل نگراني لحظه اي آمدي كه سخت غصه در دلم بود و غم روي شونه هام سنگيني مي كرد اومدي و شايد با اومدنت همه چي عوض شه كوچك من فرشته صلح من هديه خداي بزرگ بزرگ بزرگتر روز پنجشنبه 5 اريبهشت ماه صبح كه بيدار شدم با نا اميدي تمام فكركردم بهتره بعد از اين چند روز تاخير يه دونه بي بي چك تست كنم گرچه بين دو دلي بودم اما به محض...
6 ارديبهشت 1392